دگرپذیری، تسامح و خشونت سه واژه‌ی متفاوت‌اند که هر یک از آن‌ها بیانگر نوعی خاص از برخورد با افکار، افراد یا جوامع هستند، ولی‌گاه از این واژه‌‌ها برداشت‌های نادرست صورت می‌گیرد و یا به اشتباه به جای یکدیگر مورد استفاده قرار می‌گیرند. لذا لازم است ابتدا به تعریف هر یک از این واژه‌ها بپردازیم: 

۱.مفهوم دگرپذیری یا پلورالیسم: 

 دگرپذیری یا پلورالیسم به معنای تحمل واقعیتِ عقیده و باور مخالف و نه پذیرش خودِ آن عقیده و یا عمل به آن است. دگرپذیری به معنای عدم مخالفت، عدم دفاع مستحکم از نظر خویش و حتی عدم استهزاء و نفرت نیست، بلکه صرفاً به معنای عدم تلاش برای حذف دیگری و از میان بردن رقابت است. هرگاه انسان‌ها به خشونت یا قهر متوسل شوند تا آن‌ چه را که مورد نظرشان نیست از میان بردارند، اصل مدارا یا دگرپذیری نقض می‌گردد

۲.مفهوم تسامح: 

از منظر غربیان «تسامح و تساهل» در اصطلاح، به معنای عدم مداخله و ممانعت انسان یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی نسبت به اعمال و عقایدی است که مورد پسند و پذیرش او نباشد. با توجه به این تعریف، عناصر زیر را در اصطلاح تسامح لحاظ کرده‌اند: 

الف. وجود تنوع و اختلاف: تسامح باید در میان افرادی باشد که به نحوی با هم اختلاف دارند. بنابراین مدارا و هم زیستی مسالمت آمیزی که در میان افراد جوامع یک رنگ و هم عقیده وجود دارد، از تعریف تسامح خارج است. 

ب. ناخشنودی و نارضایتی: با این ویژگی، آن تسامحی که از روی بی‌اعتنایی و بی‌تفاوتی باشد، از تعریف خارج می‌گردد. 

ج. آگاهی و قصد: بنابراین تسامح نباید از روی جهل و بدون انگیزه صورت گیرد؛ 

د. قدرت و توانایی بر مداخله: به همین جهت مدارای عاجزانه و از روی ناچاری تسامح خوانده نمی‌شود. 

تعریف مذکور در فرهنگ غرب متداول است و اندیشمندان غربی شروط چهارگانه فوق را به عنوان شرط لازم برای تسامح و تساهل در نظر می‌گیرند. هرچند این شروط را کافی ندانسته و شرط‌های دیگری نیز بر آن افزوده‌اند... 

تسامح از ریشه «سمح» به معنای بزرگواری، جوان مردی، بلندنظری و بخشش است. تسامح از دیدگاه اسلام به معنای ارفاق و گذشت، ملایمت و چشم پوشی آمده است. 

۳.خشونت: خشونت حالتی از رفتار است که فرد یا گروه خشن با استفاده از زور فیزیکی و یا غیر فیزیکی خواسته خود را به دیگران تحمیل می‌کند. خشونت ممکن است در اثر خشم اتفاق افتد. خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است. هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت گیرد رفتار خشونت‌آمیز نام می‌گیرد. رفتار خشونت‌آمیز می‌تواند در سطح آگاهانه یا ناآگاهانه صورت گیرد. 

با توجه با تعاریف فوق‌الذکر روشن می‌شود که انسان در قبال افکار یا اعمال دیگران می‌تواند چهار نوع برخورد از خود نشان دهد؛ 

اول: این‌ که به سنت الهی در رابطه با وجود اختلاف و تنوع در آفرینش اذعان نماید. قرآن کریم در این رابطه می‌فرماید: ‏ «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ‏» یعنی:‌ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوّاء) آفریده‌ایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده‌ایم تا همدیگر را بشناسید (و هر کسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخّص شود، و در پیکره‌ی جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بی‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خدا متّقی‌ترین شما است. خداوند مسلّماً آگاه و باخبر (از پندار و کردار و گفتار شما، و از حال همه‌کس و همه چیز) است. ‏

این آیه بیانگر آن است که وجود تنوع در‌نژاد و رنگ پوست و زبان و امثال آن جعل و قرارداد الهی است و چاره‌ای از آن نیست. در حوزه‌ی فرهنگ و اندیشه نیز این تنوع برخاسته از اراده و خواست خداوند است. خداوند بر هرچیزی قادر و توانا است و برای وی بسیار آسان بود که انسان‌ها را چنین بیافریند که همه مثل هم بیندیشند و برداشت خاصی را از جهان هستی و خصوصاً آیات الهی داشته باشند؛ اما خداوند چنین نیافرید و حکمت وی بر این قرار نگرفت. 

خداوند در آیه‌ای دیگر به صراحت می‌فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ» یعنی: (ای مردم!) برای هر ملّتی از شما راهی (برای رسیدن به حقائق) و برنامه‌ای (جهت بیان احکام) قرار داده‌ایم. اگر خدا می‌خواست همه‌ی شما (مردمان) را ملّت واحدی می‌کرد (و بر یک روال و یک سرشت می‌سرشت، و لذا راه و برنامه‌ی ارشادی آنان در همه‌ی امکنه و ازمنه یکی می‌شد) و امّا (خدا چنین نکرد) تا شما را در آنچه (از شرائع) به شما داده است بیازماید (و فرمانبردار یزدان و سرکش از فرمان منّان جدا و معلوم شود). 

مادامی که خداوند نخواسته همه‌ی انسان‌ها را همانند نماید، تلاش آدمیان برای رسیدن به این هدف، بیهوده بوده و سرانجامی نخواهد داشت. پس عاقلانه آن است که از تلاش بی‌سرانجام دست برداشت و به دگرپذیری تن داد، زیرا با انکار افکار و اندیشه‌ی دیگران چیزی عوض نشده و این افکار و اندیشه‌ها به عدم نمی‌پیوندند. 

دوم: انسان موجودی اجتماعی است و زندگی اجتماعی بشر عرصه‌ی اندیشه‌ها و آراء گوناگون است و همین که وجود دیگران و تنوع موجود را بپذیرد، وی را کفایت نمی‌کند، بلکه برای بهتر زیستن باید گام دیگری پیش نهد و به تسامح و مدارا به عنوان اخلاقی انسانی و اسلامی پایبند باشد. می‌شود فکری را قبول نداشت و بر آن نقد‌ها داشت و چه بسا از آن متنفر بود، ولی بر علیه آن دست به خشونت نزد، آن را تحمل نمود و با آن مدارا کرد. کسانی که ادعا می‌کنند می‌خواهند اندیشه‌ی نادرست دیگران را با خشونت به پایان برسانند، باید بدانند که اولاً با رویه‌ی خشونت نمی‌توان به حذف اندیشه‌ها پرداخت و ثانیاً به نوعی به تضعیف و ایجاد تنفر دیگران از آراء و افکار خویش نیز اقدام ورزیده‌اند، زیرا انسان ذاتاً از اعمال زور و خشونت متنفر است. خداوند پیامبر خویش را از این‌ که مردم را به زور به اسلام فراخواند، نهی نموده و می‌فرماید: «لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‏»، اگر پروردگارت می‌خواست، تمام مردمان کره‌ی زمین جملگی (به صورت اضطرار و اجبار) ایمان می‌آوردند (امّا ایمان اضطراری و اجباری به درد نمی‌خورد). آیا تو (ای پیغمبر!) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است). 

سوم: عدم قبول واقعیت مبنی بر وجود افکار و اندیشه‌های دیگر و یا برنتابیدن آنان و نهایتاً برخورد خشونت‌آمیز با آنان. معتقدان به این شیوه‌ی رفتاری، مطلق‌گرایانی هستند که هر رأی و نظری غیر از آراء و اندیشه‌های خود را باطل محض و مبارزه بر علیه آن را عین جهاد می‌دانند. اینان از سویی نه به پلورالیسم درون دینی معتقدند و نه به پلورالیسم برون دینی و نه به وجود حتی اندکی حق در افکار دیگران. و از سوی دیگر از لحاظ نظری از چنان قوّتی برخوردار نیستند که جرأت رویارویی و مناظره علمی با مخالفانشان را داشته باشند و لذا چاره‌ای جز فرار از می‌زاستدلال و پناه بردن به ظلمت خشونت نمی‌یابند. در بطلان این ایده همین بس که تصور کنیم اگر افراد و افکار موجود در جوامع همه این‌گونه بیندیشند، جامعه به چه بلایی گرفتار می‌آید؟! هیچ جریانی جریان دیگر را قبول ندارد و وجود آن را تحمل نمی‌کند و قیام علیه آن را وظیفه‌ی خود می‌داند و بدین‌گونه آرامش از جامعه رخت برخواهد بست. 

پذیرش تنوع یک واقعیت انسانی است که چاره‌ای از آن نیست. تحمل و مدارا هم اخلاقی انسانی و اسلامی است که منجر به سلامت، آرامش و ترقی جامعه می‌گردد. اما توسل به خشونت برای نفی اندیشه‌ها و یا تحمیل ایده‌ی خود بر دیگران امری است که در شأن انسان به عنوان موجودی دارای اختیار و اراده نیست. 

۴.گاهی اوقات افراد یا جریانات فکری به ناحق با خشونت از سوی دیگران مواجه می‌شوند. مورد خشونت قرار گرفتن آنان می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد؛ از جمله اجبار به دست برداشتن از عقیده، اجبار به پذیرش عقیده‌ای خاص و یا سنگ‌اندازی در راه پیشبرد اهداف به دلیل حسادت، دستیابی به مقاصد سیاسی و یا کج-فهمی و... در این حالت وظیفه‌ی جریانی که مورد خشونت واقع شده چیست؟ آیا صحیح است که خشونت را با خشونت جواب دهد یا باید مدارا را پیشه‌ کند؟ در این خصوص باید به کمّ و کیف و میزان تأثیرگذاری خشونت اعمال شده از طرف مقابل توجه نمود، اگر خشونت برای دفعات محدودی است و یا میزان تأثیر منفی آن اندک است، باز می‌توان کوتاه آمد و طرف مقابل را ناصحانه به پرهیز از خشونت توصیه نمود و از حق خویش برای مصالح بزرگ‌تر گذشت نمود؛ چرا که «‏وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏»، نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیبا‌ترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه‌ی این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. 

‏اما اگر تذکرات و نصایح نتیجه نداد و طرف مقابل از این تسامح سوء استفاده نمود، البته دفاع از حق خویش امری مشروع است که باید از آن بهره برد. اعتقاد و عمل به رویه‌ی مدارا و تسامح به منزله‌ی نفی دفاع مشروع و پذیرش ذلت و خواری نیست و جایز نیست که به بهانه‌ی اهل مدارا بودن، به ناروا از همه‌ی حقوق خویش دست برداشت. سکوت و پذیرش در برابر ظلم وعدم اقدام در مقابل آن گناهی است هم‌طراز با ستم پیشگی که آیات فراوانی چون آیات ۹۷ نساء و ۵۴ زخرف، به شدّت انسان خواهان عزّت را از آن بازمی‌دارند. 

گاه تسامح موجود در آیه‌ی ‏ «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» ‏ و دفاع از حق هم مانع ازآن نمی‌شود که طرف خشونت‌مدار دست از خشونت بردارد، در این صورت باید با رعایت اصل اعتدال و پرهیز از افراط و در چارچوب حدود شرع به منظور پیشگیری از ادامه‌ی خشونت و تأدیب طرف مقابل دست به انتقام زد، اما جایز نیست در دفاع و انتقام هم افراط ورزید، چرا که قرآن به صراحت می‌فرماید: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» یعنی: دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیک‌تر (و کوتاه‌ترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا) است. 

اگر به سیره‌ی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) نظری افکنیم متوجه خواهیم شد که هرگاه شخصیت حقیقی ایشان مورد ظلم و خشونت قرار می‌گرفت، به راحتی از طرف مقابل گذشت می‌نمود و دست از انتقام می‌-شست، اما هرگاه ستم و خشونت متوجه‌ی شخصیت حقوقی و مصالح عمومی جامعه می‌شد یک لحظه از انتقام درنگ نمی‌کرد. مدارا و تسامح به معنای پذیرش ذلت و خواری نیست. متأسفانه برخی اوقات به دلیل تأکید بیش از حد و عدم توجه به حدود و مرزهای واقعی تسامح، ذلت و بی‌عزتی به جای تسامح نشانده می‌شود و این خطایی بس بزرگ است. افراط در تسامح به جبونی و بی‌عزتی می‌انجامد. بسیار شنیده‌ام که در توجیه خودداری از دفاع و انتقام عادلانه به این فرمایش امام بنا استدلال می‌شود که فرموده است: ما جماعت «اُمّ» (مادر) هستیم و باید بزرگوارانه ستم دیگر جریانات نسبت به خود را نادیده بگیریم. و از این سخن چنین برداشت نموده‌اند که دفاع و انتقام عادلانه به منظور تأدیب با بزرگواری تناقض دارد؛ اما واقعیت امر چیز دیگری است. ایشان این جمله را در جایی به کار برده که هنوز زمان انتقام فرا نرسیده و امید آن می‌رود که با قاعده‌ی ‏«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» به اصلاح رویه‌ی خشن طرف مقابل پرداخت. اما در جایی که این قاعده جوابگو نباشد، البته که باید به قاعده‌ی انتقام توسل جست. مگر نه این است که مادر هم گهگاهی از سر محبت و تأدیب و به عنوان آخرین راه چاره سیلی‌ای را نثار گونه‌ی فرزندی می‌کند که بار‌ها برآن‌ بوسه زده است! 

توسل به انتقام عادلانه و در چارچوب شرع به هنگام ضرورت و به منظور دفاع از حق خویش را نباید از مصادیق خشونت برشمرد و نمودار تربیتی تسامح، خشونت و بی‌عزتی را باید این‌گونه ترسیم نمود:

منـابـع:

۱.قرآن مجید

۲.زیبا کلام، صادق، جامعه‌ی مدنی و حکومت، ماهنامه جامعه سالم، شماره‌ی ۳۴، شهریور ۷۶. 

۳.محمد فولادى، مقاله تساهل و تسامح از منظر دین، مجله معرفت، شماره: ۳۵. 

۴.رضا داورى، «تساهل و تسامح»، نامه فرهنگ، ش ۲۸. 

۵.سایت ویکی‌پدیا، دانشنامه‌آزاد. 

۶.مجتبی عطارزاده، دگرپذیری سیاسی و منافع ملی، فصل‌نامه‌ی مطالعات راهبردی، شماره چهارم، تابستان ۷۸.

*این یادداشت به‌ پیشنهاد سایت نگاشته‌ شده‌ است.